شعر سیاسی با گویش یزدی خطاب به رئیس جمهور
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
در این شعر، شاعر با گویش یزدی مشکلات روز جامعه را بازگو می کند از روحانی رئیس جمهور استمداد می طلبد.
==================
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
بنده یَه* تا کاسبکارِ عادّی ام
مِرزا حسینِ احمد آبادی ام
زنگ زدم از تیلیفونِ راهِ دور
خدمت آقای رییسِ جمهور
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president
عرض ارادت دارِمُ و چند کلوم*
حرفای پارسالیِ نیمه تموم
گفته بودَم دوباره بر مِگردَم
آشیخ حسن! دورِ سرِت بِگردَم،
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president
یَه سال گذشت و گَف* و کار هنوز هَه!*
گیرونی* و زور و فشار هنوز هَه!
نازِ قَدت! قیمتا رفته بالا
وِلِش کنی، مِرَه* تا حق تعالی
با گیرونی پا نَلِّه* روی حلقون
(شیبِ ملایمِ تو توی حلقون!…)
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president
سه سال دِیَه ام* مِگذره و… بِگذَرِم
ما خُو* هنوز خیلی ارادت دارِم…
خب، دِیَه* اصلِ حالِدون چطوره؟
چاق و خَشِد؟* اَحوالِدون چطوره؟
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president
نبینم این که دلتون شِکِسَّه
اشک گوشُکای چَشِتون نِشِسَّه…
تحریم و مَحریم و اینا تموم شد؟
یا این که وقتتون فقط حروم شد
هیچ کاری پیش بُرده جنابِ ظریف
با اون خانم جُونِ همه فن حریف؟!
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president
اُمید به رفعِ غصّه دارِم همه؟
یا که خلاصه سرِ کارِم همه؟
ما خُو یَه چند ساله زمینگیر شدِم
چه کار کنِم؟ زمونه هَه! پیر شدِم
اَلآنَه هم با حاج خانم نِشِسِّم*
اَگر بیدونی که چه حالی هَسِّم!*
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
بی خبرِ دنیا تو کنجِ خونه
پوست مُکُنِم اَنارِ دونه دونه!
دیشُو* خانم سنگ تموم هِشته بود
جادون خالی شُولی پَرُک* پخته بود
نِشِسَّه بودِم* سرِ شُولی خورون
که مَمَلُک* دُوید اومد تو اِیوون
گفت که تو مجلس خَبَرایی شده
(این مجلسَم عجب بلایی شده!…)
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president
گفت که مُخوان سیر و گازِت* بِذارن
سیر تا پیاز گفت که چه فکری دارن
خلاصه حرص کِردِم و گفتِم: عَیال!
چایی نبات بیار که رفتِم از حال
شولی و سِرکه خورده بودِم آشیخ!
نبات نبود؛ جا مُرده بودِم آشیخ
(اینم بگم یزدیِ با اَصالت
با چای نبات مِرَه تا بی نهایت!..)
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president
ما خُو خدا می دونه آشیخ حسن
اِقّه* گرفتارِم… وِلِش کن اَصَن*،
یَک کلمه بگَم: کسی یارُم نیست
تو خونه هم عَیال، غمخوارُم نیست
قسطای چند تا بانک شده پس و پیش
عَیال مُخوان بِرَن جزیرۀ کیش!
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president
غصّه و غم رسیده تا به اینجام
اوشون مُخوان بِرَن:«بفرمایید شام…»
خلاصه این که کار و گَف زیاده…
سلام دارِم خدمت خانواده
پُرگفی* کِردِم و شما ببخشِد
مُخلِصِدونِم بَه خدا ببخشِد!
بعدِ خدا اُمیدِ ما شُمائِد*
آشیخ حسن! راستی اَلان کُجائِد؟!
شعر طنز یزدی به ریس جمهور
sher tanz yazdi be president