- دوشنبه ، ۱ فروردین
- موضوع : رمان
- سید
- 0 دیدگاه

دانلود رمان هیاهوی خاموش
نام رمان: هیاهوی خاموش
نویسنده: نگین یزدانی
ژانر: عاشقانه،طنز
دانلود رمان هیاهوی خاموش از نگین یزدانی pdf اندروید، لینک مستقیم رایگان
خلاصه: پسر عمو و دخترعمویی که برخالف میل باطنی شان تن به ازدواج اجباری میدهند؛ پدر بزرگ آنها معروف به آقا بزرگ معین کرده که اگر بر خلاف میل او این ازدواج سر نگیرد، تمامی دارایی پدران آنها را خواهد گرفت واز رسیدن به ارث محروم خواهند شد.
دو قطب مخالف! واما پسری که بر خالف میل پدرش شغلی را انتخاب کرده که چندین سال است، کسی ازآن مطلع نیست، درحال حاضر در کانادا به سر میبرد؛ اما به خواستهی آقابزرگ به ایران برمیگردد؛ در این بین دخترکی که بی هیاهو وارد زندگیاش میشود، با سرکشی هایش، پرده از این راز بزرگ برمیدارد.
پیشنهاد نودهشتیا
دانلود دلنوشته عشق فیک به صورتPDF از مبینا قهرمانی
برشی از متن کتاب:
با آبشاری که تبدیل به پوئن مثب شد، جیغی کشیدم و مثل این میمونها بالا پایین میپریدم.
آره خودش! سه ست برد به نفع ایران. ایول موسوی دمت گرم گل کاشتی پسر.
امیربا لودگی گفت:
– نه توروخدا میخوایی با دو متر و خوردهایی قد نتونه یه آبشار خفن بزنه؟
با اینکه مخاطبش من نبودم، عصبی شدم.
– تا چشمات درآد.
– حالا انگاری با تو بودم اینطوری بهت برخورد.
محمد موسوی از والیبالیستهای محبوبم بود، امیر هم ازقصد دلش میخواست اعصابم رو انگولک کنه.
– در اون گاراژت و ببند، پاشو از جلو چشمام دور شو!
خندهی شیطانی کرد وبلند شد.
معمولا وقتی اینطوری میخندید؛ چیزخوبی درانتظارم نبود. دوست داشتم ببینم میخواد چیکار کنه. از طرفی حواسم رو داده بودم به گزارش پایانی مسابقات. عاشق این تیکهها بودم.
عمیقا تو بحر گزارش بودم که یهو تلوزیون خاموش شد.
مثل این کسایی که نمیبینن و دنبال عینک میگردن دنبال کنترل بودم.
مامان: دنبال این میگردی؟
به کنترل توی دستش اشاره کرد.
مثل مرغی که سرش و کندن داشتم بال- بال میزدم.
– مامان جان اون تلوزیون رو روشن کن! گزارشها و آنالیزها رو دارن توضیح میدن.
دیدم نه مامان ریلکس داره گوش میده و انگارنه انگار که من دارم جلز ولز میکنم.
یهو دستش روبه کمرش زد وبا خشمی کنترل شده گفت:
– الان به جای اینکه بلند بشی و به من کمک کنی نشستی داری والیبال میبینی؟ حاال که خیالت راحت شد بردن. این گزارشها رو نبینی، نمیمیری که.
حالا این وسط چی قراره به تو برسه که انقدر خوشحالی؟
نفس عمیقی کشیدم. این پسرعموی نیومدهی ما چقدر طرفدار داشت
که خودش خبر نداشت.
بحث بیفایده بود، ناچارا چیزی نگفتم وبدون فاکتور گرفتن از پوزخندهای امیر رفتم تو آشپزخونه.
نوشته دانلود رمان هیاهوی خاموش به صورت PDF از نگین یزدانی اولین بار در دانلود رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان. پدیدار شد.
- یکشنبه ، ۲۹ اسفند
- موضوع : رمان
- سید
- 0 دیدگاه

دانلود دلنوشته عشق فیک
نام دلنوشته: عشق فیک
نویسنده: مبینا قهرمانی
ژانر: غمگین
دانلود دلنوشته عشق فیک از مبینا قهرمانی pdf اندروید، لینک مستقیم رایگان
خلاصه: درباره پسری است که همه جا کوه غم شناخته شده. اما این کوه با زلزله ای به نام عشق فیک از پا در خواهد آمد.
پیشنهاد نودهشتیا:
دانلود رمان نبرد عشق عسلی به صورت PDF از نجمه صدیقی
برشی از متن کتاب
“رفتن” کلمهای چهار حرفی است؛ اما در پس این چهار حرف هزاران نگفته است.
رفتن یعنی اینکه بدون تو دنیا هوا نداره.
رفتن یعنی، افتادن یعنی، تباهی یعنی، من بدون هیچم
هیچ وقت یادم نمیره روزی که با رفتنت آتش کشیدی به هست و نیست من.
التماست کردم که بمانی، قَسَمَت میدهم به خدای احد و واحد که
بمانی اما رفتی…
*وجودت، وجودم بود با رفتنت وجودم، بی وجود شد*
روزی که تصمیم گرفتی که بری را خوب یادم است؛ مگر آدم روزهای بد زندگیش را فراموش میکند؟
در یک روز گرم تابستانی، ساعت ۶ عصر، در همان خیابانی که معروف بود به کاج های عاشق؛ راستی میدانی چرا کاج عاشق میگفتند؟! به
خاطر اینکه آنقدر نزدیک هم بودند که انگار بغل کرده اند یکدیگر را.
روز ۵ مرداد ماه یکی از نحس ترین روز های من است، چون تو رفتی.
رفتنت، هماهنگ شد با نبودنم.
همه گمان میکنند، مرد است گریه نمیکند.
آره گریه نمیکنم، اما از درون مردی دیگر در وجودم خون گریه میکند.
اگر گریه نمیکنم
فکر نکن از سنگم
نه! فقط محکومم به اینکه مرد گریه نمیکند.
بعد از رفتنت خدا را شاهد خود میگیرم، که ساعتی خوابِ راحت
نداشتهام.
خودت نیستی اما یادت کاری کرده است که نتوانم ساعتی بدون “تو” بگذرانم.
به این فکر میکنم الالیی هایِ مادرم
زیر کدام بالشتکِ کودکی هستیم جا مانده؟
شاید بشود هنوز، آهسته خوابید.
خسته ام نه اینکه کوه کنده باشم، نه! فقط… بگذریم.
خسته ام از نداشتنت خسته ام از اینکه، هستی
اما نه برای من
خسته ام از اینکه هرجایی از این شهر پا میگذارم فقط تویی
خسته ام از این تو، تویی که ندید مُردنِ، مَردی که روزی برای خودش
کسی بود و حال بیکس ترین فردِ همین شهر لعنتی است.
گاهی وقت آنقدر از زندگی خسته میشوم
که دلم میخواهد قبل از خواب، ساعت را روی “هیچ وقت” کوک کنم.
دلتنگی العالج ترین دردِ دنیاست
نوشته دانلود دلنوشته عشق فیک به صورتPDF از مبینا قهرمانی اولین بار در دانلود رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان. پدیدار شد.
- شنبه ، ۲۸ اسفند
- موضوع : رمان
- سید
- 0 دیدگاه

دانلود داستان مهلکه
نام داستان: مَهلکه
نویسنده گان: masooو masoomeh.E
ژانر:عاشقانه، تراژدی، جنایی
دانلود داستان مهلکه ازmasooوmasoomeh.E ،اندروید، لینک مستقیم رایگان
خلاصه: مهلکه! منطقهای قرمز با شرایطی مخاطره آمیز که گام نهادن در آن، گامی به سوی مرگ است! منطقهای که حیات در آن به واسطهی مجوزِ جلادانِ آنجاست که یا میبخشند و یا میدرند! انتخاب خودشان بود، نبود؟ انتخابی که هرچند قرار به استقرار در آتشِ زوال نداشت! انتخابی که از اول با توافقی چند جانبه همراه شد و بعد آنها را به انحطاط دعوت کرد. این بوی مرگ از کدام سو به مشام میرسد؟ از مقصد یا میانهی راه؟
پیشنهاد نودهشتیا
دانلود رمان خانم و آقای بازیگر به صورت PDF از ستایش
بخشی از کتاب:
حینی که گامهای بلندشان را روانهی تنِ به خاک نشستهی زمین میکردند، صدای مونا به گوششان رسید:
– به ماهان تهمت زدن!
ماهان نفس عمیقی کشید و دستش را که بالا آورد، مسیرِ آن را از پیشانی تا چانهاش روی صورتِ داغ کردهاش، امتداد داد. میثم متعجب، چشمانش را میانِ مونا و ماهان میگرداند و کمی که کنجکاویاش بیشتر شد، لب از لب گشود:
– چه تهمتی؟
ماهان خیرهی روبهرو، گفت:
– حملِ مواد مخدر!
بیتا و میثم شوک زده، نگاهی به یکدیگر انداختند. ماهان و میثم مدام جهت نگاهشان از روبهرو به عقب و از عقب به روبهرو متغیر میشد. ماهان نگاهی به میثم انداخت و جز چشمانی تعجب بار، چیزی از جانبِ او، عایدش نشد!
– یعنی دقیقا چجوری؟
مونا دستی به پیشانیِ خیس شده با دانههای غلتانِ عرقی که رویش میرقصیدند، کشید و ماهان همانطور که دستی به ته ریشِ مرتبش میکشید، گفت:
– داشتم از سرکار برمیگشتم که پلیس جلوی راهم رو گرفت و گفت باید ماشین رو بگردن؛ منم چون از خودم مطمئن بودم، کاری نکردم اما قصه جایی عجیب شد که از ماشینم مواد پیدا کردن؛ اون هم نه یه ذره و دو ذره، انقدری که بشه باهاش طناب دار رو بوسید!
در ادامهی حرفهای ماهان، مونا به میان آمد:
– از دست پلیسها فرار کرد. قرار بود قاچاقی و زمینی یه مدت بریم ترکیه تا آبا از آسیاب بیفته اما…
ماهان سرش را بالا گرفت و در حالی که با چشمانِ ریز شده و نیمه باز، تیغِ تیزِ شمشیرِ خورشید را شکار میکرد، ادامه داد:
– متاسفانه کسی که بهش اعتماد کردیم، خیانت کرد و این شد که به جای ترکیه، سر از بیابونهای سوریه درآوردیم.
سرش را که پایین گرفت، چشمانِ متعجبِ میثم را به تماشا نشست. تلخندی زده و چشمانش را پایینتر کشید و با نوکِ کفشهایش مشغول به راندنِ سنگی رو به جلو شد.
– اول قرار نبود مونا باهام بیاد. قرار بود من تنها برم و اون هم بعد یه مدت بیاد پیشم منتها حریفِ لجبازیش نشدم.
مونا لبخند کمرنگی بر لب نشاند. بیتا که تا آن لحظه مهمانِ سکوت بود، بالاخره روزه سکوتش را شکست:
– راستش… راستش نمیخوام منفینگر باشم یا با وجودِ کمکی که بهمون کردید، بد فکر کنم؛ ولی…
سرش را به سوی مونا چرخاند.
– واقعا مطمئنی که همچین چیزی… فقط تهمته؟
مونا بی آنکه خمی به ابرو بیاورد، به لبخندِ کم جانش، کمی قوت بخشید.
– من از بچگی ماهان رو میشناسم. بیست سال به پای هم نشستیم؛ چطور بهش شک داشته باشم؟ انقدری میشناسمش که بدونم اهل این کارها نیست!
نوشته دانلود داستان مهلکه به صورت PDF ازmasooوmasoomeh.E اولین بار در دانلود رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان. پدیدار شد.
- جمعه ، ۲۷ اسفند
- موضوع : رمان
- سید
- 0 دیدگاه

دانلود دلنوشته زندگی با طعم غم
نامِ دلنوشته: زندگی با طعمِ غَم.
نویسنده: اسماءنادری.
ژانر: تراژدی، عاشقانه.
دانلود دلنوشته زندگی با طعم غم از اسماء نادری pdf ، اندروید، لینک مستقیم رایگان
مقدمه:
وجودم کامل نیست!
وجودم اندکی فراغِبال میخواهد؛ تسکینی لایَزال…
دلم اندکی آرامش میخواهد، آرامشی ماندگار…
چشمانم اندکی شادی میخواهند، شادیای جاویدان…
لبانم اندکی لبخند میخواهند، لبخندی حقیقی…
گوشهایم اندکی خبر میخواهند، خبری خوش…
قلبم اندکی محبت میخواهد، محبتی بیریا…
ذهنم اندکی آزادی میخواهد، آزادیای بیهمتا، فارغ از خیالِ فردا…
و اینگونه است دفتر ناتمامِ زندگیَم!…
پیشنهاد نودهشتیا
دانلود رمان نجوای عذاب به صورت PDF از یگانه رضائی
برشی از متن کتاب:
سرآغاز>
“درماندگی!!”
و اکنون که دفترِ احساسم لبریز از کلمات هستند به یادَت مینویسم، به یادت مینویسم از انتظار، از کاسه ی صبرم که اکنون دِگر لبریز شده، ذهنم پر میکشد به یاد گذشته، گذشته ای نه چندان دور با خاطراتی شیرین، اما دیگر گذشته ای تکرار نخواهد شد، به یاد لبخند هایم مینویسم، لبخند هایی که از ته دل بود و بدونِ هیچ غصه ای…
اما اکنون، تمام لبخندهایم با حالِ دلم تضاد است، این طور که پیداست، گردانهی زندگی باز هم قصد بازی دادنمان را دارد، من که دیگر به دستانداز هایش عادت کردهام…
زندگی برایم مانند سرابِ زیبایی است که تا نزدیکش میشوم، از دیدگانم محو میشود؛ به عقیدهی من، نامِ زندگی را باید گذاشت درماندگی…
“زود دیر میشود…”
میدانی؟!
گاهی برای جبران، زود دیر میشود.
آنچنان در دریایی از جهل غرق میشوی که از دنیای اطراف و اطرافیانت کاملاً فاصله میگیری، دل میشِکنی و ظلم میکنی.
و آنگاه که به خود میآیی، به خود میآیی و میبینی خودت ماندی و وجدانت، بدون هیچ فرصتی برای جبران…
سپس باید با کوله باری از عذاب، روزت را به شب برسانی و شبت را به روز…
زندگی این چنین بیمعنا میشود…
خورشید را باید هنگامی که در آسمان است و نورش را به جهان میافکند تماشا کنی و از آن لذت ببری؛ هنگام تاریک شدن هوا، تماشای خورشید بیفایده است…
نوشته دانلود دلنوشته زندگی با طعم غم به صورت PDF از اسماء نادری اولین بار در دانلود رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان. پدیدار شد.
- پنجشنبه ، ۲۶ اسفند
- موضوع : رمان
- سید
- 0 دیدگاه

دانلود رمان خانم و آقای بازیگر
نام رمان: خانم و آقای بازیگر
نویسنده: ستایش(shahrzad.rh)
ژانر: عاشقانه،طنز
دانلود رمان خانم و آقای بازیگر از ستایش pdf ،اندروید، لینک مستقیم رایگان
خلاصه: رمان در مورد دخترک نوزده سالهای که خیلی مغرور و سرده، ولی به پاش بیوفته انقدر شیطونی میکنه که داد و جیغ همه بلند میشه، میندازنش از خونه بیرون. یک روز که سر صحنه است، متوجه چیزی میشه که واسش سخته ولی باورش میکنه و بهش ایمان میاره. حالا چیه اون؟ خدا داند..
پیشنهاد نودهشتیا
دانلود داستان از نگاه او به صورت PDF از شقایق بهرامی فرد
برشی از متن کتاب:
با صدا زدنهای مامان چشمهام رو باز کردم:
– بهار، بهار! بلندشو باید بری دانشگاه دیرت شد، بشرا اومد دنبالت ولی خواب بودی گفتم خودش میاد. بلند شو!
با بدنی گرفته روی تخت نشستم و کشی به بدنم دادم، جواب مامان رو دادم:
– بلند شدم مامان!
بلند شدم، رفتم دستشویی کارهای واجبم رو انجام دادم. اومدم بیرون که گوشیم زنگ خورد. از روی میز صورتی بغل تختم که ست بود، برداشتم. به صفحه نگاه کردم، بُشرا بود؛ رفیق فابریکم که از کالس اول باهم رفیقیم. جواب دادم:
– اوی دختره کجایی تو ها؟
به سمت کمد رفتم و بیتوجه به لحن شاکیش، خونسرد جواب دادم:
-اولا علیک سالم، دوماً خونهام دارم حاضر میشم راه بیوفتم، چیشده؟
بشرا با لحنی که انگار محموله مواد مخدرش لو رفته باشه، شروع به حرف زدن کرد:
– فقط بدو زود بیا، گاومون دوقلو زاییده، فقط بدو بیا!
مانتوی مشکی بلند تا روی زانوم رو از کمد کشیدم بیرون و پرخاشگرانه گفتم:
– مثل آدم بگو چیشده؟!
صدای بردیا اومد به جای صدای بشرا به گوشم رسید:
– استاد فتوحی فهمیده جلسه قبل همه تقلب کردیم، چطورش رو نمیدونم اما قراره دوباره امتحان بگیره، این دفعه سختتره! اینجا شده شبیه حکومت نظامی، بدو خودت رو برسون!
با شگفتی سریع گفتم:
– باشه، باشه اومدم!
سریع قطع کردم جوراب کوتاه مشکی رنگم رو با شلوار لی تیره رنگ و تنگ که قدش نود بود رو پام کردم و بعد اون مانتوم رو تنم کردم.
مقنعه مشکیم رو سرم کردم، یک رژ قرمز زدم. کتونی آلاستار سفید مشکیام رو دستم گرفتم و از اتاق بیرون زدم. تند- تند پلهها رو
پایین رفتم و با عجله به سمت در رفتم، بازش کردم که صدای مامانم رو شنیدم:
– صبر کن ببینم دختر کجا میری همینجوری؟! بیا صبحانهات رو بخور!
نوشته دانلود رمان خانم و آقای بازیگر به صورت PDF از ستایش اولین بار در دانلود رمان | نودهشتیا مرجع بیش از 10000 رمان رایگان. پدیدار شد.