رمان تخیلی جهش در زمان پارت 79
رمان تخیلی جهش در زمان پارت 79
****
پارت هفتاد و نهم :
-نسترن: می تونی راه بری؟
به پاهام نگاه کردم. به گمونم اگه قدم بعدی رو بزارم پخش زمین می شم.
بهش نگاه کردم و با مظلومیت گفتم:
-من: راستش نه! پاهام انرژی ندارن.
جهش در زمان
in jokkade.ir
برای خودم واقعا عجیب بودم. اولین باریه که بعد از یه کار خیلی شاخ و مهم، ترسی توی دلم ندارم.
اصلا هیچ احساس بدی به جز خستگی، ندارم.
نسترن دست منو گرفت و دور گردن خودش انداخت.
راستی! پاهای نسترن که زخمی بود. چطور با این سرعت خوب شد؟
بیخیال! احتمالا زخمش اونقدرام عمیق نبوده.
جهش در زمان
in jokkade.ir
**********