رمان عاشقانه راز عمارت پارت 99
رمان عاشقانه راز عمارت پارت 99
*******
پارت نود و نهم :
مات و مبهوتم از کارهای این پسر، حرفش را میزد و منتظر حرف ادم نمی شد …
سری به نشانه تاسف تکون دادم و به سوی دانشگاه رفتم.
امتحان را داده بودم و به نظرم سوالات اسانی بود….
راز عمارت
in jokkade.ir
سوار تاکسی شدم و در این بین صدای گوشیم بلند شد…
ادرس عمارت را به راننده گفتم و ایکون سبز را لمس کردم. نرگس بود.
-جانم نرگسی؟
راز عمارت
in jokkade.ir
نرگس-جانم و مرض ! هیچ معلومه کجایی ؟
خوبه بهت گفته بودم که زود بیای ها …مثلا تو خواهری ؟
گوشی را از گوشم با فاصله نگه داشته بودم ،گفتم:
-نرگس چرا داد میزنی؟ مثلا تو هم عروسی ؟
عروس هول، برم خونه لباس بردارم میام. هنوز خیلی وقت هست تازه ساعت 12
**********