رمان عاشقانه راز عمارت پارت 85
رمان عاشقانه راز عمارت پارت 85
*******
پارت هشتاد و پنجم:
ملیکا – نه عزیزم معذرت برای چی؟ …. بهترین کار رو کردی …
فرشته ی زندگی من شدی یه جورایی ..
نمیدونستم بعد این که برگردم به خاطر نبود این مدتم چی باید به کیان بگم
و اون اعتماد و زندگی رو دوباره ،چطوری برگردونم.
که دیدم کیان خودش اومد حتی ارزش من پیش کیان کم نشده که هیچ ،بیشترم شده .
ولی با این وجود باز پشیمونم که از اول در جریانش نذاشتم …
راز عمارت
in jokkade.ir
بعدش آهی از ته دل کشید .
نگاهش به صورتم افتاد و کمی بعد گفت:
-وقتی کنارم نشسته بودی متوجه کبودی صورتت شدم …
کیان که نگاهم رو دید توضیح داد که ضرب شست داداشمه ،
میدونم که به خاطر من این اتفاق افتاده. ازت معذرت می خوام ،
مهدیار اصلا اهل زدن و دعوا و این جور چیزا نیست و نبود، اونم چه برسه به زدن یه دختر.
راز عمارت
in jokkade.ir
صداش رو آروم تر کرد و گفت:
-لازمه بگم حسابی تنبیه ش کردم
یعنی خواسته مامانم بود که دیگه از این اتفاقا نیافته!
**********