رمان عاشقانه راز عمارت پارت 100
رمان عاشقانه راز عمارت پارت 100
*******
پارت صدم :
نرگس- وای تو اخرش من و می کشی …
به جان خودم یلدا تا یه ساعت دیگه نیومدی خودم میام و همونجا لهت می کنم.
– جان خودم نرگس دارم ازت می ترسم … عروس عصبی هول!
راز عمارت
in jokkade.ir
زود گوشی رو قطع کردم و از جیغاش جلوگیری کردم.
اگه این طوری پیش بره امیدی بهش نیست تا شب نمیمونه.
رسیدم به عمارت و بعد از برداشتن لباسم پیش نرگس رفتم.
راز عمارت
in jokkade.ir
قرار بود یکی از دوستای عمو در امامزاده باشد
و خواستگاری هم در یکی از دو اتاقی که در امامزاده بود .
عمو حس می کردم خیلی ناراحت است .شاید از ازدواج نرگس؟ شایدم از نبود همسرش .
ساعت 8 بود که خواستگارها اومدند.
اقا کیان و ملیکا و تهمینه خانم پشت سرهم وارد شدند
و کمی بعد ،پسر شجاع با کیانای شیطون وارد شدند
**********