رمان تخیلی جهش در زمان پارت 94
رمان تخیلی جهش در زمان پارت 94
****
پارت نود و چهارم :
-من: ها؟
ریلکسم کجا بود؟ دارم از استرس میمیرم. فقط دارم سعی می کنم ظاهری بروزش ندم.
لحن سرد و خشک مرکا نشون می ده که اصلا کار آسونی نیست.
به گمونم عذاب سختی در پیش دارم. تصورش برام خیلی خیلی سخته.
جهش در زمان
in jokkade.ir
مرکا: پس داری می گی که الان روح پنج تن جادوگر توی بدنته. درسته؟
سرمو به نشانه ی آره تکون دادم
و درحالی که به پایه های میز شیشه ای زل زده بودم، گفتم
-من: آره.
جهش در زمان
in jokkade.ir
سکوتی توی فضای خونه نشست.
تو فکر بودم و لحظه ای از دنیای تفکراتم خارج نمی شدم.
یعنی چه اتفاقی واسمون میوفته.
-مرکا: خب تو که کاری نداری. تو هم همینطور. بیاین کارو خلاص کنیم.
**********