یه معلمه عربی داریم بهش میگیم خانوم پفی (توی باب اسفناجی)^_^
نامرد امتحان نمیگیره وختی میگیره پدر همرو در میاره یه امتحان گرف ینی سر جم کردیم نمره ی تموم 28نفر شد 19!!بعدم برگه ها رو گذاش زیر دفتر نمرش( نمره ها رو هنوز وارد نکرده بود) گوشیش زنگ خورد رف بیرون منم همچون زنای نینجا، خیلی ریز و مجلسی هم برگه ی نمرات کلاسمون (همون دفتر نمره ) هم برگه ها رو کش رفتم به جاش چنتا کاغذ دیگه گذاشتم ^_^
بعدم زنگ خورد و معلمه سریع رف .حالا ما برگه ها رو گرفتیم رفتیم خونه ی یکی از بچه ها آتیش روشن کردیم برگه ها و دفتر نمره رو انداختیم توش دور آتیش سرخ پوستی رقصیدیم، بعدم سیب زمینی کردیم توی سیخ و روی آتیش گرفتیمو خوردیم ^_^
حالا معلمه اومده عذر و خواهیو اینا که ببخشید بچم برگه ها رو انداخته تو دسشویی یه امتحان آسون ازتون میگیرم^_^ بععله یه همچین دخترایی هستیم ما!!!
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•
رفته بودیم حرم واسه نماز این خواهرم صورتشو کرده طرف من با یه نگاه عاقلانه میگه: ببین این فرشای امام رضا رو میبینی؟
– نه فقط تو چش داری من کورم!!
– میگن اینا روز قیامت زبون در میارن میگن این شخص روی من نماز خونده !!
– بعععله تو یخچال نخوابیدی احیانا؟؟
– اگه میخوای فرشارو گول بزنی طوری واستا که بین دوتا فرش باشی
o_O-
اگرم میخوای خروار خروار ثواب جم کنی یه جوری واستا که بین 4تا فرش باشه ^_^
من الان واقعن باید به این چی بگم ؟؟بععله درس حدس زدین دانشجویه ، ترم یکم نی ترم چهاره ،چــــــــهار
حالا همه دارن گریه میکنن مگه میشه خندید در عوض تو خونه نفری یه آپچوگاوی کردیم تو حلقش ^_^
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•
کیلیپس دختر همسایمون با زوایه180 درجه از افق. عمودی تو حلقم اگه دروغ بگم0_o
شام غریبان بود بد من خعلی شیک و دوست داشتنی واسه خودم شمع روشن کرده بودم و تو حال و هوای آرزوهام و نیت هام بودم @@
دختره اومده ی شمع روشن کرده دقیقا بقل شمع من گذاشته^_^
از اونجایی ک معلوم بود اینکاره نیس شمع قاااررت افتاد بقل شمع ما هم شمع من افتاد هم شمع اون دختره0_0
بد دختره ب من میگه : وااااای تو نیت هامون تداخل پیش نیاد ی وقت؟؟؟@@
من:0_0
ینی رو نیس که سنگ پاست
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•
ابتدایی که بودیم یکی از همکلاسیامون تولد خواهر کوچیکش بود،قرار شد مارو هم دعوت کنه،حالا متن کارت دعوت:
(پس فردا تولد اجیمه، شمام بیاید لتفن اومدین با خود پوهول و کادو بیاورید)
مام دیدیم پول و کادو میخواد نرفتیم،گفتیم یه عذر خواهی کنیم
(ببخشید که به تولد نیامدیم و با خود پوهول وکادو نیاوردیم،اخه مامانمون نذاشت)
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•
آقا ما ابتدایی که بودیم یه روز بابامون ما رو برد تعزیه، این وسط نقش شمر رو هم پسر دایی بابام بازی میکرد، ما هم که ای کیو فرداش تو مدرسه با افتخار به همه میگفتیم ما از فامیلای یزید هستیم!!!!
الان که فکر میکنم میگم خدایا مگه شمر و یزید با هم فامیل بودن؟؟؟؟!!!!!!!
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•
سه تا جمله هس که بی برو برگرد تودفترخاطرات هر دهه شصتی میشه پیداش کرد:
۱. نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد!
۲. اگردیدی جوانی بردرختی تکیه کرده بدان عاشق شده است و گریه کرده!
۳. گل سرخ و سفید و ارغوانی فراموشم نکن تامیتوانی!
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻔﮕﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ …
ﻓﮏ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻐﺾ ﺩﺍﺭم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺖ :
ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ ﭼﺮﺍ ﺑﺮ ﻋﮑﺲ پوﺷﯿﺪﯼ ؟
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•
من:داداشی جونی؟؟؟
داداشم:ها باز چی میخوای؟
من:لپ تاپتو میدی ببرم دانشگاه؟
داداشم:چائیدی نوچ نوچ نوچ
من:میرم به مامان میگم مخاطب خاص داریااااااااا
داداشم:برو بگو مرگ یه بار شیونم یه بار
من:یعنی واقعا برم بگم؟
داداشم:اره هرررررررری
من:میگماااااااا
داداشم:با یه خدافظی خوشحالمون کن
من:یعنی حتی بگم که برای تولد دختره یه ادکلن 250000تومنی خریدی؟یا با هم رفتید درکه نهار خوردید؟یا اون حلقه تو دستتو دختره برات خریده؟یا با مامان دختره حرفیدی؟یا برای تولد دختره جشن گرفته بودی؟یا هر روز تو میبری میرسونیش دم خونشون؟یا یه بار باهم رفتید کاشان؟یا قراره ماه دیگه مثلا از طرف دانشگاه برید اصفهان؟ یا…
داداشم(وسط حرفام):بقران یه خش بیوفته روش گردنتو میشکونم! نوبت منم میشه وایسا!!!
من:بوشه…میسی داداشی بوس بوس
داداشم:(پرتاب بالش)
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•
.تو دفترم هندزفری تو گوشم بود و داشتم آهنگ با صدا بلند گوش میدادم بعد یکی از ارباب رجوعا اومد از پله بره بالا پاش لیز خورد با مخ اومد رو زمین منم که داشتم با صدا بلند آهنگ گوش میدادم با صدا بلند خندیدم چون فکر میکردم تو این صدا کسی صدامو نمیشنوه :))
یهو دیدم همه برگشتن دارن منو نیگاه میکنن و اینجورین :((
منم که کم نیاوردم گوشیمو گذاشتم در گوشمو گفتم آره آره خیلی باحال بود راستی یادت نره فردا بیایی O.o
خودم موندم عجب فیلمی برا ملت بازی کردم :))
•
•
خاطرات خنده دار 94
khaterat khandeh dar 94
•
•